Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (1447 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
dicht [eng] beieinander liegende Drähte U سیم های با فاصله نزدیک به هم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Distanz {f} U فاصله
Entfernung {f} U فاصله
Abstand {m} U فاصله [دوری]
Intervall {n} U فاصله [ریاضی]
Ferne {f} U فاصله دور
Zeitabschnitt {m} U فاصله زمان
Zeitspanne {f} U فاصله زمان
Zeitraum {m} U فاصله زمان
beinahe <adv.> U نزدیک به
fast <adv.> U نزدیک به
schier <adv.> U نزدیک به
nahezu <adv.> U نزدیک به
beinah <adv.> U نزدیک به
nah <adj.> U نزدیک
meist <adv.> U نزدیک به
Brennweite {f} U فاصله کانونی [فیزیک]
räumliche Informationen U اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Abstrich {m} U خط فاصله به طرف پایین
Erdferne {f} U دورترین فاصله از زمین
Wie weit? U چقدر فاصله [دارد] ؟
nicht weit auseinander liegen U نزدیک به هم بودن
Angehörige {f} U خویشاوند نزدیک
gegen [Akkusativ] <prep.> U نزدیک به [زمانی]
gegen Abend U نزدیک به عصر
in naher Zukunft U در آینده نزدیک
Offenes Intervall {n} U فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
abgeschlossenes Intervall {n} U فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
entfernt <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
außer [Dativ] <prep.> U بیرون از [فضایی یا فاصله ای] [امکانات]
fort <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
abwesend <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
weg <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
Abstand {m} zwischen zwei Punkten U فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
Schulterschluss {m} U همکاری [همدستی] نزدیک با هم
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
Er bewegte sich auf das Tor zu. U او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
auf die 90 zugehen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
sich auf die 90 zubewegen U به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
herannahen U نزدیک آمدن به چیزی
herannahen U نزدیک شدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک آمدن به چیزی
sich auf etwas zubewegen U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک آمدن به چیزی
sich einer Sache annähern U نزدیک شدن به چیزی
Naher Osten U خاور نزدیک [جغرافیا]
sich einer Sache nähern U نزدیک شدن به چیزی
sich einer Sache nähern U نزدیک آمدن به چیزی
einen Buchstaben unterschneiden U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
Spatium {n} U فاصله [بین حروف] [فناوری چاپ]
Trennfuge {f} U فاصله [بین حروف] [فناوری چاپ]
Bildweite {f} U فاصله تصویر تا مرکز کانون [فیزیک]
etwas [Akkusativ] ein bisschen weiter auseinanderstellen [voneinander aufstellen] U چیزهایی را کمی دورترازهم فاصله دادن
etwas [Akkusativ] in einem bestimmten Abstand [voneinander] aufstellen [anordnen] U چیزهایی را در فاصله مشخص از هم قرار دادن
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
sich Jemandem nähern U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
im Begriff sein, etwas [Akkusativ] zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
davor stehen, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
bereit sein, etwas zu tun U نزدیک به انجام کاری بودن
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
bald zu erwartend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
in Kürze erscheinend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
bevorstehend <adj.> U آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
Wir kommen voran. U ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
Das Taxi näherte sich der 20. [ zwanzigsten] Straße. U تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
auf Jemanden [etwas] zugehen U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
Ich möchte einen Sitzplatz am Gang. U من یک صندلی نزدیک به راهرو می خواهم.
Die nächste Tankstelle? U پمپ بنزین نزدیک [کجاست] ؟
Städteverbindung {f} U رابطه [قطار] به شهرهای نزدیک
flache Küstengewässer {pl} U آبهای نزدیک کرانه [کم عمق]
sich Jemandem nähern U نزدیک شدن به کسی [چیزی]
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Berme {f} U فاصله میان خاکریز و گود خاک برداری
Er nahm Abstand von dem schnell vorbeifahrenden Zug. U او [مرد] از قطاری که تند می گذشت فاصله گرفت.
in gleichen Abständen angeordnete Pflanzen U گیاهان با فاصله به طور مساوی مرتب شده
sich allmählich bewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
sich vorsichtig [auf etwas] zubewegen U [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
aufeinander zugehen U به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
einen Anlauf nehmen U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
Seine Tage sind gezählt. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
automatisches Unterschneiden {n} U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Unterbrechung {f} U گودی [ شکاف] [فاصله جای خالی] [زمین شناسی ]
drauf und dran sein, etwas [Akkusativ] zu tun <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
Rühr mich nicht an!; Rühr mich ja nicht an! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
unterschneiden U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
Buchstaben [Text] sperren U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
gesperrt setzen U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
flacher [hoher] [kurzer] [langer] Ball U شوت کردن دور [نزدیک] [بلند] [پائین] توپ [فوتبال]
ins kurze [lange] Eck zielen U به گوشه نزدیک [دور] هدف گیری کردن [بازی با توپ]
Die Pfosten sollten etwa einen Meter voneinander entfernt [im Abstand von einem Meter] aufgestellt werden. U تیرها [میله ها] باید حدود یک متر فاصله ازهم قرار داشته باشند.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
Mangel {f} U دستگاه برای چلاندن یاصاف کردن پارچه [شامل دو استوانه نزدیک به هم است]
Breitspurbahn {f} U فاصله بین دو خط راه آهن [معیار بین المللی]
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Verzögerungszeit {f} U زمان تاخیر [تاخیر در سرعت و فاصله] [کندی] [تاخیر در انتقال] [الکترونیک] [مهندسی برق]
Unterbrechung {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
Pause {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com